دیگر آن خنده های بی پروا وجود ندارد
و پس از آن سکوت
قدم زدن در خانه ای خالی، اشک ها در چشمانم
اینجا محل اتمام داستان است، این یعنی خداحافظی
با شناخت خودم و تو
کاری نیست بتوانیم انجام دهیم
با شناخت خودم و تو
فقط لازم است با آن مواجه شویم این بار ما کار را تمام میکنیم
این بار کار را تمام میکنیم، این بار کار را
تمام میکنیم
کار را تمام میکنیم
این بار کار را تمام میکنیم، کار را
واقعا" تمام میکنیم
جدا شدن هرگز کار آسانی نیست، میدانم ولی مجبورم برم
اینبار مجبورم برم، مجبورم برم، اینبار میدانم
با شناخت خودم و تو
این بهترین کاری است که میتوانم انجام دهم
خاطرات،خاطرات، روزهای خوب، روزهای
خوب، روزهای بد، روزهای بد
آنها با من، آنها با من، خواهند بود، خواهند بود، برای همیشه، برای همیشه
در این اتاق های قدیمی و آشنا
که بچه ها میتوانند در آنجا بازی کنند
اکنون فقط متروکه و خالی است
چیز دیگری برای گفتن نیست
با شناخت خودم و تو
کاری نیست بتوانیم انجام دهیم
با شناخت خودم و تو
فقط لازم است با آن مواجه شویم این بار ما کار را تمام میکنیم
این بار کار را تمام میکنیم، این بار کار را
تمام میکنیم
کار را تمام میکنیم
این بار کار را تمام میکنیم، کار را
واقعا" تمام میکنیم
جدا شدن هرگز کار آسانی نیست، میدانم ولی مجبورم برم
اینبار مجبورم برم، مجبورم برم، اینبار میدانم
با شناخت خودم و تو
این بهترین کاری است که میتوانم انجام دهم