باز هم به عشق بی پایان ایمان نمی آورم
حرفهای عاشقانه می آید و می گذرد
کسی که عمر را می شناسد می داند که بسیار کوتاه است
اسمش فصل گیلاس ...
زندگی بیا و امروز مرا متعجب کن
چیزهایی که به ذهنم می رسد را
بیاور و درمقابل من قرار ده
یک عشق که گویا هرگز نبوده
آیا هر روز این اطراف کاملا نو می ماند
آیا دستم را در دستش می گیرد
حتی آیا قلبم را کنار قلب خود قرار می دهد