ابر گذر کرد و رفت، قطره های اشک برای چمن باقی ماند
آیا نباید شراب سرخرنگ در چنین روزی نوشیده شود؟
نسیم صبح، می وزد و دامن گل را بر هم میزند
بلبل در هرنگاه به گل قلبش محکم تر میزند
این آسمان های پرستاره از چه زمانی شروع به عوض شدن کرده
کسی نمیداند، کسی نمیداند