خدا بود يارت
خدا بود يارت
قرآن نگهدارت
سخی مددکارت، سخی مددکارت
الا يار جان، خطر دارد جدايی
نهال بیثمر دارد جدايی
بيا که ما و تو تنها نشينيم
که مرگ بيخبر دارد جدايی
دل من زين همه غمها فسرده
توانم را غم عشق تو برده
دريغا روزی آيی بر سر من
چراغ عمر من بينی که مرده
الا يارک شوخ و نازنينی
چرا از من تو دوری ميگزينی
بيايی ديدنم ترسم که آنروز
بغير از سبزۀ خاکم نبينی