وقت سحر دیدم و یادم نرود
روی تو باشوق نظر
دیدم و یادم نرود
پرده از رازت کشیدم
سوی خود بازت کشیدم
آنقدر نازت کشیدم تا نشستی
روی دامانت فتادم
عقدهی دل را گشادم
ناگهان آمد به یادم این تو هستی
[کر]
ای خوش آن دم وان غرورِ خواب نوشین
خواب نوشین خواب نوشین
[کر]
وان نشاط وان سرور وصل دوشین
وصلِ دوشین وصل دوشین
پرده از رازت کشیدم
سوی خود بازت کشیدم
آنقدر نازت کشیدم تا نشستی
روی دامانت فتادم
عقدهی دل را گشادم
ناگهان آمد به یادم این تو هستی
با تو میگفتم غم و درد جدایی
آنچنان نی با نوای بینوایی
وای از این دیر آشنایی
روی دامانت چو اشک افتاده بودم
نالههای عاشقی سر داده بودم
کهای جفاجو کن وفایی
[کر]
ای خوش آن دم وان غرور خواب نوشین
خواب نوشین خواب نوشین
[کر]
وان نشاط وان سرور وصل دوشین
وصل دوشین وصل دوشین
دامن از دستم کشیدی
همچو بخت از من رمیدی
من ز خواب ناز خود آواز خود ناگه پریدم
غیر اشک و بستری از دیدهْ تَر دیگر ندیدم
او سر یاری ندارد
قصه کوته رنج عاشق
خواب و بیداری ندارد
پرده از رازت کشیدم
سوی خود بازت کشیدم
آنقدر نازت کشیدم تا نشستی
روی دامانت فتادم
عقدهی دل را گشادم
ناگهان آمد به یادم این تو هستی