آه سپیدار آه سپیدار
تنم سرد میشود و قلبم میسوزد
مرا بی رحمانه با یک قیچی
آه از یک عکس قدیمی بریدند
نیمی از چهره ام آنجا ماند
که خود را با خلا کامل میکند
آه بر شانه هایم یک دست بریده است
که هنوز که هنوز است بی وقفه از آن خون می رود
آه سپیدار آه سپیدار
درد به دنبالم افتاد
آه سپیدار آه سپیدار
از پشتم سوت میزند