سقف ما هردو یه سقف، دیوارامون یه دیوار
آسمون یه آسمون، بهارامون یه بهار
اما قلبمون دوتا، دستامون از هم جدا
گریههامون تو گلو، خندههامون بیصدا
نتونستم، نتونستم تو رو بشناسم هنوز
تو مث گنگی رمز توی یه کتیبهای
که همیشه با منی؛ اما برام غریبهای
هنوزم ما میتونیم خورشیدو از پشت ابر صدا کنیم، نمیتونیم؟
میتونیم بهارو با زمین سوخته آشنا کنیم، نمیتونیم؟
همشب و همگریهایم، درد تو درد منه
بگو همغصّه، بگو، دیگه وقت گفتنه
بغض ما نمیتونه این سکوتو بشکنه
مردم از دست سکوت، یکیمون حرف بزنه