سرنوشت سیاه و شوم اینجوری منو آتش زد و خاکسترم کرد
این دل دیوانه ام منو آواره ام کرد
بپرس, از من بپرس
بیا از من بپرس دنیا مال چه افرادیه ؟
من از فلک زخم خورده ام زخم هام خیلی عمیقن
برّه ی روستای ما بع بع میکنه وای وای
مادرش گریه میکنه وای وای
دل اهل خونه رو ویران میکنه وای وای
(روستای ما)
بپرس, از من بپرس
سرنوشت سیاه و شوم اینجوری منو آتش زد و خاکسترم کرد
این دل دیوانه ام منو آواره ام کرد
بیا از من بپرس چه کسی آنجا شراب مینوشد ؟
اونیکه زیر دیوار هلاک شد
رنگ پوستش زرد و خشکیده شده وای وای
منتظر قطاره وای وای
کسی که او را دوست دارد وای وای وای وای
به دنبال درمانی است
بپرس, از من بپرس
سرنوشت سیاه و شوم اینجوری منو آتش زد و خاکسترم کرد
این دل دیوانه ام منو آواره ام کرد
از محزونی بپرس آیا سرنوشت خود را میداند (از سرنوشت خود خبر دارد) ؟
از دردهای کوچک و بزرگ (خبر دارد ؟)
از زمان بسیار قدیم وای وای
عرق ریختن وای وای
یک مبارز برای حق بود وای وای وای وای
(اما به جاش) یک جوان ولگرد (بیکار و بی عار) پاپَتی شدم
بپرس, از من بپرس
سرنوشت سیاه و شوم اینجوری منو آتش زد و خاکسترم کرد
این دل دیوانه ام منو آواره ام کرد