اونطور به من امید بده که اصلا تموم نشه
عشق اونطوریه ، آسون و اینا که نیست ، از ما نره ( دور نشه )
با خودم تنهام
خاطرات در اینجا هستند
بی نفس می مونم تا زمانی که تو را بغل می کنم
انکار هم نمیکنم یار
به من بیا ( پیش من بیا ) عشقم ، اونجاها در واقع سرده
اما یک بی قراری وجود داره
اساسا نفهمیدم
من هم این نیستم ، هیچ تواضعی ندارم
اگر بروی من هم قلباً سرد
می شوم