این زخم را از ازل میشناختم
برای یک ابرو مشکی مرا خاکستر کرد
من فکر میکردم این زخم را زمین زدم
(اما این درد مرا مثل) شاخه ای از یک درختچه خشک تبدیل کرد.
اسم چه کسی در دستمالت حک شده است؟
نفهمیدم که اصل تو از کجاست
بگو زیبارو ، من هم می خواهم اهل آنجا باشم
آن چشم های زغالی تو من را دیوانه کرد
مثل کوههای بزرگ سر من از برف پوشیده شده بود
یک نسیم ریز به من زد و همه چیز ذوب شد
اگر زبانم بچرخد حرفی داشتم
او قدم بر قلب من گذاشت و مرا نابود کرد
اسم چه کسی در دستمالت حک شده است؟
نفهمیدم که اصل تو از کجاست
بگو زیبارو ، من هم می خواهم اهل آنجا باشم
آن چشم های زغالی تو من را دیوانه کرد