به من سوئیتی در هتل ریتز بده، نمیخوامش
به من جواهرات شانل بده، نمیخواهمش
به من لیموزین بده، با آن چه کار کنم؟
به من کارکنانی معرفی کن، با آنها چه کار کنم؟
به من عمارتی در نوفل لوشاتو ببخش، از آن من نیست
به من برج ایفل را بده، با آن چه کار کنم؟
من عشق، شادی و حال خوب میخوام
این پول تو نیست که منو خوشحال میکنه
میخوام با دستی بر روی قلبم بمیرم
با هم برویم، آزادیم را کشف کنیم
پس کلیشههاتو فراموش کن
به واقعیت من خوش اومدی
از رفتار خوبت خستهام، برای من زیاده
من با دستام غذا میخورم، بله من همینم
من با صدای بلند صحبت میکنم و رک هم هستم، متاسفم
بیا به دورویی پایان بده، من دیگه دورو نیستم
من از حرفهای از پیش تعیین شده مهمل خستهام
به من نگاه کن، به هرحال از دستت عصبانی نیستم و من این شکلیم!
من عشق، شادی و حال خوب میخوام
این پول تو نیست که منو خوشحال میکنه
میخوام با دستی بر روی قلبم بمیرم
با هم برویم، آزادیم را کشف کنیم
پس کلیشههاتو فراموش کن
به واقعیت من خوش اومدی