امشبرا در خواب دیدهبودم که عشقبازی میکنم
امشبرا در خواب دیده بودم که در آغوش تو هستم
امشبرا درخواب دیده بودم که عشق ورزیدن را میآموزم
که در آغوش تو هستم و تو نیز تماماً در آغوش من
عشقورزیدن را به تو میآموزم
با تمام ظرافت هایش
به زبان میآورم
هر آنچه را که در رویای شنیدنش بودهای
ترا کشف خواهم کرد
برای نخستین بار
آنهنگام که به خواب میروی
در آغوش من به خواب میروی
شب را به تو خواهم آموخت
در رخوتی ژرف
در همان اقیانوسی که
در آن جهان را ترک میگوییم
و اولین پرتو آفتاب
بر پوست تنت میلغزد
بی صبرانه به تو پیشکش میکنم
صبحهای تازهی دیگری را
خواننده زن : به من عشق ورزیدن را بیاموز
خواننده مرد: عشق ورزیدن رابه تو خواهم آموخت
خواننده زن: به کجا میبری مرا؟
خواننده مرد: اینجا، آنجا، همه جا
خواننده زن : این (عشق یا رویا) چند روز دوام می آورد؟
خواننده مرد: تا ابد دوام خواهد داشت.
زندگی را به تو خواهم آموخت با تمام لذتها و دلواپسی هایش
چنین آرام با تو معاشقه خواهم کرد
تا نالههایت را خاموش کنم
و بهار اینچنین نابت
تولد تابستان را به چشم ببیند
آن هنگامکه بانوی
ابدیت من می شوی
عشقورزیدن را به تو خواهم آموخت
با تمام ظرافت هایش
به زبان میآورم
هر آنچه را که در رویای شنیدنش بودی
[ تمام وجودت] را از بَر می کنم
با سر انگشتانم
آن هنگام که زن میشوی
برای نخستین بار.
تکرار همخوانی
خواننده زن : به من خواهی آموخت ؟قول میدهی؟
خواننده مرد: قسم میخورم