زنبقهای سپید زیر آسمان زلال آبی
زیر برفهای ستاره گون میخرامند
درختان افرا غرق در رنگهای عاشقانه و مرگبارند
من چیزی را فراموش نکره ام
من به یاد دارم...
بوی جنگل مثل یک دریاچه شفاف و بی پرده
انعکاس شعلهای افروخته روی چهرههای مهتابی ما
نور درخشندهای از شفقهای قطبی در میان شب ها
من چیزی را فراموش نکرده ام
من به یاد دارم...
من عاشق شعرهایت، قلبت و آزادگیت هستم
تو تنها قالبی هستی
که قلبم در آن آرامش میگیرد !
طنینی که اسرارش همچنان ناشناخته باقی میماند
گفتاری که در میان واژههای فراموش شده کند و کاو میکند
آوایی که همتایی ندارد
من چیزی را فراموش نکرده ام
من به یاد دارم...
من عاشق شاخ و شونه هایت، باورهایت و شرفت هستم
تو مثل جزیرهای هستی که
کسی را از آن نیست فرار و گریز
مناظری مملو از تصاویر زیبا و دل انگیز
که دست طبیعت هرگز دوباره ترسیم نخواهد کرد
حس بودن در باغ آرامش و دوستی
من چیزی را فراموش نکرده ام
و من باز خواهم گشت !
برگردان از انگلیسی به فارسی از هیپاتیا