من تا دیروز فقط به مشروب خواری افراطی مشغول بودم و امروز من نگهبان رویاهای عشقی اون(دختر) هستم من اونو تا زمان مرگ دوست دارم....
تو میتونی هر چیزی رو که میبینی خراب کنی
برای نفسی که اون میکشه و نیرویی که بازسازی میکنه
حتی اگر هیچ چیز نباشه
من اونو تا زمان مرگ دوست دارم.....
اون به جای ساعتها از هر ساعتی
و این به من کمک میکنه که دردها رو شفاف با لبخندش نقاشی کنم
و یک برج از اسمان تا اینجا
ومن بعضی بال ها رو بخیه میزنم و با کمک این با عجله صعود میکنم با عجله
من اونو تا زمان مرگ دوست دارم
به خوبی دانستن هر جنگی هر صدمه ای هر بودنی
به خوبی دانستن هر جنگ از زندگی و هم چنین از عشق
هه هه هه هه.......
من هیچ چیز نبودم
و حالا امروز
من نگهبانم
از خواب اون از شب هاش
....من اونو تا زمان مرگ دوست دارم
تو میتونی خراب کنی
هر چیزی که برات سرگرم کنندست
اون فقط قسمتی از بازوشوباز میکنه
تا همه چیز رو دوباره بسازه
من اونو تا زمان مرگ دوست دارم....
اون پاک میکنه شماره های
ساعت های مجاور رو
اون زندگی من رو ساخته
از کاغذهای عروسکی
از خنده
اون پلهایی ساخته
بین خودمون و اسمون
و ما از اون طریق میریم
هر وقتی که اون نمیخواد بخوابه نمیخواد بخوابه
من اونو تا زمان مرگ دوست دارم...
اون مجبور بوده هر جنگی رو بسازه
که حالا خیلی قوی شده
اون مجبور بوده هر جنگی رو بسازه
از زندگی وهم چنین از عشق