شب آغاز هجرت تو، شب در خود شکستنم بود
شب بیرحم رفتن تو، شب از پا نشستنم بود
شب بیتو، شب بیمن، شب دلمُردههای تنها بود
شب رفتن، شب مردن، شب دل کندن من از ما بود
واسه جشن دلتنگی ما، گل گریه سبدسبد بود
با طلوع عشق من و تو، هم زمین، هم ستاره بد بود
از هجرت تو شکنجه دیدم؛ کوچ تو اوج ریاضتم بود
چه مؤمنانه از خود گذشتم؛ کوچ من از من نهایتم بود
به دادم برس، به دادم برس!
تو ای ناجی تبار من!
به دادم برس، به دادم برس!
تو ای قلب سوگوار من!
سهم من جز شکستن من، تو هجوم شب زمین نیست
با پر و بال خاکی من، شوق پرواز آخرین نیست
بیتو باید دوباره برگشت به شب بیپناهی
سنگر وحشت من از من، مرهم زخم پیر من کو؟
واسه پیدا شدن تو آینه، جادهی سبز گم شدن کو؟
بیتو باید دوباره گم شد تو غبار تباهی
با من نیاز خاک زمین بود؛ تو پل به فتح ستاره بستی
اگر شکستم، از تو شکستم، اگر شکستی، از خود شکستی
به دادم برس، به دادم برس!
تو ای ناجی تبار من!
به دادم برس، به دادم برس!
تو ای قلب سوگوار من!
[2×]
شب بیتو، شب بیمن، شب دلمُردههای تنها بود
شب رفتن، شب مردن، شب دل کندن من از ما بود