من درسايه زندگى ميكنم وقتى كه ديگر چشمهاى تو را ندارم
در سكوت، وقتى ديگر خنده تو را ندارم
مانند مومنى كه خدايش او را كشته است
من بدون دليل به زندگى ادامه ميدهم
من به تو نياز دارم، مانند درختى كه به باران نياز دارد
من به تو نياز دارم، مانند مردى كه به فراموش كردن نياز دارد
من به تو نياز دارم، مانند سايه اى كه به روز روشن نياز دارد
و من هيچ كارى نميتوانم بكنم
عشق تو مرا نگه ميدارد
من هميشه به تو نياز دارم
شب تصوير هاى رويايى براى من مى آورد
من تو را در سينماى روياها پيدا ميكنم
و به تو ميگويم: خودت هستى، زمان چقدر طولانى به نظر ميرسيد
و تو وقتى صبح طلوع ميكند به من جواب ميدهى
من به تو نياز دارم براي اينكه بدانم در شب همه چيز خوب است
من براى بودن آنچه هستم به تو نياز دارم
به تو نياز دارم تا بدانم كه زمان كوتاه است
و نميتوانم كارى بكنم
عشق تو مرا نگه ميدارد
من هميشه به تو نياز دارم