نجوایی روی بالشم بجا بذار
زمستون رو روی زمین بجا بذار
با حس تنهایی از خواب بیدار میشم
سکوت، اتاق خوابم
و اطرافم رو فرا گرفته
حالا نوازشم کن، چشمهام رو میبندم و غرق رویا میشم
حتما عشق بوده ولی حالا دیگه تموم شده
حتما خوب بوده ولی به هر حال از دستش دادم
حتما عشق بوده ولی حالا دیگه تموم شده
از لحظه ای که همدیگه رو لمس کردیم
تا وقتیکه همه چیز به آخر رسید
وانمود میکنم که با همدیگه هستیم
و قلبت جون پناه منه
ولی از درون و بیرون مثل یه قطره اشک
کف دستت ذوب شدم
و الان توی این روز سخت زمستونی، غرق رویا میشم
حتما عشق بوده ولی حالا دیگه تموم شده
تنها چیزی بود که همیشه میخواستم، ولی حالا دارم با نبودش سر میکنم
حتما عشق بوده ولی حالا دیگه تموم شده
جاییه که اشک جاری میشه، جاییه که باد میوزه