من یک رویا داشتم
ما بهترین ویسکی رو خورده بودیم
بالاترین طبقه ، در مزرعه
و من به اندازه کافی بالا بودم
جایی در خطوط
ما چشم به چشم هم دوختیم
تو در تمام شب حضور داشتی
و من کافی بودم
نه، نمی خواهم بفهمم که کجا بوده ای یا کجا می روید
اما من می دانم که من مقصد نیستم
و تو خودت هستی
چه کسی تو را از طریق قسمت تاریک صبح همراهی می کند؟
چه کسی به تو خیره می شود وقتی که خورشید به تو اجازه خوابیدن نمی دهد؟
چه کسی از خواب بیدار می شود تا تو را به خانه برساند ، وقتی مست هستی و تنها هستی؟
چه کسی تو را از طریق قسمت تاریک صبح به راه می اندازد؟
من نیستم
من نیستم
من نیستم
من نیستم
من یک رویا داشتم
ما به هفده سالگی برگشتیم
شب های تابستانی و آزادی ها
هرگز رشد نمی کند
من با قطارها و خاطرات خودم را می گیرم
اما تو می دونی من از بدترین چیزهایمان دور می شوم
چه کسی تو را از طریق قسمت تاریک صبح همراهی می کند؟
چه کسی به تو خیره می شود وقتی که خورشید به تو اجازه خوابیدن نمی دهد؟
چه کسی از خواب بیدار می شود تا تو را به خانه برساند ، وقتی مست هستی و تنها هستی؟
چه کسی تو را از طریق قسمت تاریک صبح به راه می اندازد؟
من نیستم
من نستم ، نه نه
من نستم ، نه نه
من نستم ، نه نه
چه کسی تو را از طریق قسمت تاریک صبح به راه می اندازد؟
من نیستم
من نیستم
من نیستم