.
زمزمه هایی رو در شب میشنوم
صداهایی ذهنت رو پر میکنه
تو شبیه یه روحی
داشتی توی بارون نقاشی میکشیدی
به آرومی درد عمیق توی وجودت رو
داری تحمل میکنی
رنگهای آسمون رو ببین
به آرومی از سیاه و سفید تغییر میکنن
امیدی در حال صعود، به درخشانی طلا
حالا دیگه چیزی برای از دست دادن باقی نمونده
پس ما تموم قوانین رو میشکنیم
و اونها چیزی که ما می دونیم رو نمی دونن
چون من میتونم بشنوم
صدای رعد در دور دستها رو
و برق توی تاریکی رو
میتونم حس کنم که آتشی در حال زنده شدنه
آرامش قبل از طوفان
تاریکی قبل از سحر
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
توی چشمهای تو
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
توی چشمهای تو
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
حالا تو دیگه هیچوقت مثل سابق نخواهی بود
بمض اینکه اون شعله سوزان رو حس کنی
تو زنده ای و به دنبال ستاره ها
هر چیزی که شکست، پشت سر باقی موند
فرو ریختنش در نور رو تماشا کن
حالا دیگه هیچ چیز نمیتونه تو رو متوقف کنه
رنگهای آسمون رو نگاه کن
به آرومی از سیاه و سفید تغییر میکنن
امیدی در حال صعود، به درخشانی طلا
حالا دیگه چیزی برای از دست دادن باقی نمونده
پس ما تموم قوانین رو میشکنیم
و اونها چیزی که ما می دونیم رو نمی دونن
چون من میتونم بشنوم
صدای رعد در دور دستها رو
و برق توی تاریکی رو
میتونم حس کنم که آتشی در حال زنده شدنه
آرامش قبل از طوفان
تاریکی قبل از سحر
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
توی چشمهای تو
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
توی چشمهای تو
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
اوه، آره
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
توی چشمهای تو
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم
توی چشمهای تو
میتونم آتش توی چشمهای تو رو ببینم