In the Army Now [Persian translation]

گذراندن تعطیلی در یک سرزمین خارجی

عمو سام آنچه در توان دارد انجام میدهد

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

تو حالا بخاطر میاری مامور فراخوان ارتش چه گفت

در کل روز انجام هیچکار بجز ماندن در رختخواب

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

تو قهرمان کوچه و برزن محله خواهی بود

هیچکس نمیدونه که برای همیشه اونجا را ترک کردی

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

هنگام انتظار برای رسیدن به اونجا چهره ها خندان

ولی وقتی به اونجا رسیدی هیچکس تحویلت نمیگیره

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

نارنجک های دستی بالای سرت در پرواز

موشک ها بالای سرت در پرواز

اگه میخوای زنده بمونی، از رختخواب بپر بیرون

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

صدای شلیک گلوله ها دل مرگبار شب رو میشکافه

گروهبان فریاد میزنه: "بر پا و بجنگ"

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

دستورات نحوه بهتر شلیک کردن در محل داده میشه

انگشتت روی ماشه است ولی بنظر درست نمیاد

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا

شب داره فرا میرسه و تو اصلا" نمیتونی چیزی رو ببینی

این آیا یک خیال و توهمه یا واقعیت

تو حالا در ارتشی

اوه، اوه تو حالا در ارتشی - حالا