اوف بازم این دختره! هر روز صبح همین وضعه
تو از جلوی خونم رد میشی ، میخوام اسمت رو صدا بزنم
میخوام بهت بگم تا جایی که من میدونم تو چقدر زیبایی
من رو به فکر برداشتی که ما چه کارایی میتونستیم بکنیم
چون
من همش هوس تو رو میکنم ، هوس میکنم
تو خبر نداری ولی این حقیقته
نمیتونم دهنم رو وا دارم تا لغاتی رو بهت بگه که اونا میخوان بگن
این درمورد عشق عادیه ، دیگه نمیتونم صبر کنم
صبر نمی کنم
باید بهت بگم چه حسی دارم وقتی خودمون رو کنار هم میبینم که تا ابد باهمیم
تو رویاهام تو با منی
ما همونطوری میشیم که من دلم میخواد
و بعد از او ، کی می دونه؟
شاید این بشه اولین شبی که همو میبوسیم
یا اینا فقط تصوراته منه؟
ما راه میریم و میخندیم و وقت میگذرونیم
کنار اقیانوس قدم میزنیم
دستامون با ملایمت دور هم گره خوردن
یه حسی داره که نمیتونم توصیفش کنم
و همه این مدتی که به تنهایی سپری کردیم و به این که ممکن نیست متعلق به همچین چیزه قشنگی باشیم فکر کردیم
تصورات ، تصورات
من مدام هوس تو رو میکنم ، تو نمیدونی ولی این حقیقته
نمیتونم دهنم رو به گفتن لغاتی که اونا میخوان بهت بزنن وا دارم