تو غروب خورشید تو این شهر
یه تعداد زیادی از تو معلوم میشه تو آسمون(تو عین ستاره ایی برای من که موقع تاریکی ظاهر میشی)
دردمو خوب می دونه
همه ی ستاره ها، امشب رو میز منن
خونه ایی که تو داخلش نشی راکی*میاد توش
اگر باهم بیایید(تو وراکی)، آه که چه شب خوبی میشه امشب
یک فیلم خیالی که با واقعیت جور نیست
مگه میشه دیوونه نشد؟
به این افتخارکن که ارزشش رو داره
اونیکه میگه مرد گریه نمیکنه، حتما تو رو نمیشناسه..
این شهر قصد درک کردن من رو نداره
من قصد فراموش کردن تورو ندارم
و راکی قصد گرم کردن، نداره
حتی اگر اسمش هم کلید ساز باشه،
این دفعه جلوی در خونت باید زانو بزنه، چاره ایی نداره
این شهر قصد درک کردن من رو نداره
من قصد فراموش کردن تورو ندارم
و راکی قصد گرم کردن نداره
پلک هام خسته شد
قلبم بی خواب شد
کابوس هایی که دیدم رو هرکس ببینه از توضیح دادنش میترسه