در خیابان باران می بارد
و دلم ناکام مانده است
در دل شب در انتظار نشسته ام
تا بشنوم صدای قدمهایت را...
اما هیچ صدایی طنین انداز نمی شود
و تنم می لرزد
امید مدتهاست که از این جا پر کشیده است
تو نمی آیی ؟
آن بیرون ... باد است و باران
با اینحال اگر دوستم داشته باشی
هر طور که شده امشب خواهی آمد
در خیابان باران می بارد
و در دل شب در انتظار نشسته ام
با هر صدایی قلبم به طپش می افتد
تو نمی آیی؟
همه جا طوفانیست
آسمان غبار آلود
اما عشق به تمام اینها می خندد
گفته بود
اگر میزبانش شوم
تمام خانه ام مملو از ترانه ی امید می شود...
آن بیرون ... باد است و باران
با اینحال اگر دوستم داشته باشی
هر طور که شده امشب خواهی آمد .
در خیابان باران می بارد
و در دل شب گوش می دهم
با هر صدایی قلبم به طپش می افتد
تو نمی آیی؟