اگر در روزي تابستاني بروي
ممكن است خورشيد را نيز با خود ببري
و همه پرندگاني كه در آسمان تابستاني پرواز مي كردند
آنگاه كه عشقمان تازه بود و قلبهايمان سرمست
آنگاه كه روز كوتاه بود و شب دراز
و ماه هنوز براي نغمه هاي پرنده شب مي ايستاد
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
اما اگر بماني، روزي براي تو خواهم ساخت
كه چنين روزي نبوده باشد و خواهد آمد
در آفتاب بادبان خواهيم كشيد، در باران خواهيم تاخت
با درختان خواهيم سخن گفت و با باد راز نياز مي كنيم
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستانم نگاه دارم
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
تركم مكن
بايد فراموش نمود
هرآنچه را كه فراموش شدني ست
و هرآنچه را كه تاكنون بر ما گذشته است
فراموش كن زمان
سوءتفاهم ها
و زمان هاي بر باد رفته را
يعني كه بايد
فراموش كرد اين ساعاتي را كه
گاهي مي كشند
با ضربه هاي "چرا"ها
قلب خوشبختي را
تركم مكن، تركم مكن، تركم مكن
اما اگر بماني، شبي براي تو خواهم ساخت
كه چنين شبي نبوده باشد و خواهد آمد
بر تبسم تو بادبان خواهم كشيد، بر لمس تو خواهم تاخت
سخن خواهم گفت با چشمان تو، كسي كه بسيار دوستش مي دارم
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستان بگيرمش
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
اگر تو بروي، زيرا مي دانم بايد بروي
در جهان، براي اميد داشتن چيزي نخواهد ماند
بجز اتاقي خالي، پر از خلاء
همچون نگاهي تهي كه در چهره ات مي بينم
آه، من سايه ي سايه ي تو بوده ام
اگر چنين چيزي امكان دارد، مرا در كنارت نگاه دار
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
لطفا نرو