هر روز و هر روز
زمان ميگذره
و نميتونم تورو از ذهنم بيرون کنم
هيچ کس نميدونه، اينو درونم پنهان کردم
به دنبالش مي گردم ولي پيداش نمي کنم
شهامت اين کار رو که بهت نشون بدم تا بدوني
که تا بحال همچين عشقي رو احساس نکرده بودم
و بار ديگه دارم راجع به آسون ترين راه
براي خلاص شدن از اين فکر و خيال فکر مي کنم
ولي اگه بذارم بري، هرگز نخواهم فهميد
که چي سر زندگيم مياد، تورو نزديک خودم نگه ميدارم
آيا باز لبخندي رو که بهم ميزدي رو خواهم ديد
اگه بذارم بري چطور اينها رو متوجه بشم
هر شب که ميگذره ميشنوم که به خودم ميگم
چرا اين احساسم منو رها نمي کنه(از بين نميره)ا
هيچ کس مثل تو نيست
تو با قلبم حرف ميزني
شرم آوره که از هم جداييم
خجالت مي کشم که سوال کنم، بيش از حد مغرورم که ببازم
اما دير يا زود بايد انتخاب کنم
و بار ديگه دارم راجع به آسون ترين راه
براي خلاص شدن از اين فکر و خيال فکر مي کنم
ولي اگه بذارم بري، هرگز نخواهم فهميد
که چي سر زندگيم مياد، محکم تورو
نزديک خودم نگه ميدارم
آيا باز لبخندي رو که بهم ميزدي رو خواهم ديد
اگه بذارم بري چطور اينها رو متوجه بشم
آه، اگه بذارم بري عزيزم
بار ديگه دارم راجع به آسون ترين راه
براي خلاص شدن از اين فکر و خيال فکر مي کنم
Ooooooooohhhhh
ولي اگه بذارم بري، هرگز نخواهم فهميد
که چي سر زندگيم مياد، تورو نزديک
خودم نگه ميدارم
آيا باز لبخندي رو که بهم ميزدي رو خواهم ديد
آه
اگه بذارم بري
چطور اينها رو متوجه بشم
ولي اگه بذارم بري، هرگز نخواهم فهميد
که چي سر زندگيم مياد، تورو نزديک
خودم نگه ميدارم
آيا باز لبخندي رو که بهم ميزدي رو خواهم ديد
آه
اگه بذارم بري
چطور اينها رو متوجه بشم