نمي دانم چرا هر روز تنهايي را سپري مي كنم و باز هم زنده ام
هنگامي كه هيچ اميدي براي من باقي نمانده است
زندگي من به پايان خواهد رسيد و اينكه چطور گريه مي كنم هم اهميتي ندارد
اشك هايي كه براي عشق مي ريزم فقط اتلاف وقت است
اگر رو گردانم آيا براي ديدنش به اندازه ي كافي تاب و توان خواهم داشت؟
ديوانه شدن تنها كاريست كه از من بر مي آيد
اگر تو سهم من نباشي ، من كس ديگري را هم نمي خواهم عزيزم
اگر تو سهم من نباشي
اگر تو سهم من نباشي ، من كس ديگري را هم نمي خواهم عزيزم
نمي توانم رها كنم و اينكه چطور تلاش مي كنم هم اهميتي ندارد
من تمام آن را به آساني به تو خواهم بخشيد
و به روياهايي كه هيچ گاه به واقعيت تبديل نشد
اشك هايي كه براي عشق مي ريزم فقط اتلاف وقت است
اگر رو گردانم آيا براي ديدنش به اندازه ي كافي تاب و توان خواهم داشت؟
ديوانه شدن تنها كاريست كه از من بر مي آيد
اگر تو سهم من نباشي ، من كس ديگري را هم نمي خواهم عزيزم
اگر تو سهم من نباشي ، اگر تو سهم من نباشي
اگر تو سهم من نباشي ، من كس ديگري را هم نمي خواهم
اگر تو سهم من نباشي ، اگر تو سهم من نباشي
آيا براي ديدنش به اندازه ي كافي تاب و توان خواهم داشت؟
اگر تو سهم من نباشي