Ich weiß nicht, wie das ist [Persian translation]

نمی دونم، چه حسی داره

هنوز اونقدر پیر نشدم

هیچی دیگه حال نمیده

فقط تلویزیون دیدن بهت کمک می کنه

هرچیزی که می گن

هیچ کدومش واقعیت نداره

شادیت رو ازت می گیرن

و الباقیش رو واست می ذارن

تفکرت رو ازت می گیرن

و حالا فقط این ور و اون ور میشینی

و به دستگاهت(تلویزیونت) زُل می زنی

و از خودت نمی پرسی چرا

اسم همه اشخاص سرشناس رو می دونی

اما همسایت واست یه غریبست

تلویزیون ها بیشتر و بیشتر می شن

و بینش و نگرش محدودتر

لطفاً از تنقس کردن دست برندار

هنوز یه کوچولو نفس بکش

از حرکت کردن بازنایست

به عقب حرکت نکن

از تفکر کردن دست برندار

برای خوشبختیت نگرانم

برای خوشبختیت نگرانم