جوينده ي مخاطره در خياباني خلوت
رهگذر كوچه اي كه ، نور تنها جلوي پاهايش را روشن كرده
فرياد جنگاوري جوان ، بي هيچ فرصتي براي ترديد
همراه با درد و خشم كه راه به جايي نداشت
من شنيدم كه او گفت :"ايني كه من مي خوام چيز زيادي نيست
دنبال يافتن آينده اي براي خودم هستم از جلوي راهم كنار بريد ،
من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،و من هم اينك مي خواهمش ،
من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،و من هم اينك مي خواهمش ،
اي مردم جمع شويد ، به من گوش كنيد
من در حال ترتيب برنامه ي بازي اي هستم ، كه شما را روي زمين به جنبش درآورد ،
تنها به من نشان دهيد تا بدانم كه چه چيزي متعلق به من است ،
اي مردم آيا صداي مرا مي شنويد ، تنها علامتي را به من نشان دهيد
ايني كه من مي خوام چيز زيادي نيست ، اگر خواهان دانستن حقيقت هستيد
اينجا راهي به سوي آينده براي روياهاي جوانيست
من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،
من خواهان تمامي آنم،و من هم اينك مي خواهمش ،
من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،
من خواهان تمامي آنم،و من هم اينك مي خواهمش
من يك مرد با خط فكري هستم كه ،
كارهاي فراواني براي انجام دادن در طول عمر خود دارم (اي مردم صداي مرا مي شنويد)
من مردي براي تسليم و اينكه كجا هست و چرا هست و دروغ هاي زندگي نيستم
من تماما زندگي خواهم كرد ، درسته من تماما زندگي خواهم كرد ،
و من تماما خواهم بخشيد ، بله تماما خواهم بخشيد ،
ايني كه من مي خوام چيز زيادي نيست ، اگر خواهان دانستن حقيقت هستيد
اينجا راهي به سوي آينده است ، صداي گريه ي جواني به گوشم مي رسد...
من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،
من خواهان تمامي آنم،و من هم اينك مي خواهمش ،
من خواهان تمامي آنم،من خواهان تمامي آنم،
من خواهان تمامي آنم،و من هم اينك مي خواهمش