ساعت داره میگذره
و خورشید داره غروب میکنه
هنوز به اندازه کافی وقت دارم تا بفهمم
که چطوری باید غم و غصه رو از خودم دور کنم
تا حالا که خوب پیش رفته ام
این روشنایی روزه که راه رو نشونم میده
و وقتیکه شب از راه میرسه، تنهایی فریاد میزنه
آه! من میخوام با یه نفر برقصم
میخوام شور و هیجان رو با یه نفر احساس کنم
آره، میخوام با یه نفر برقصم
با یه نفر که دوستم داشته باشه
عاشق شده ام و عقلم رو از دست داده ام
دارم دور شهر میگردم
دیر یا زود این تب فروکش میکنه
و آخرش دلتنگی میاد سراغم
به مردی احتیاج دارم که
شانس تجربه یه عشق سوزان و موندگار رو بهم بده
آخه شب که بشه
قلب تنهام فریاد میزنه
آه،! میخوام با یه نفر برقصم
میخوام شور و هیجان رو با یه نفر احساس کنم
آره، میخوام با یه نفر برقصم
با یه نفر که دوستم داشته باشه
آه،! میخوام با یه نفر برقصم
میخوام شور و هیجان رو با یه نفر احساس کنم
با یه نفر که دوستم داشته باشه
یه نفر که دوستم داشته باشه
که منو توی آغوش بگیره
به مردی احتیاج دارم که
شانس تجربه یه عشق سوزان و موندگار رو بهم بده
چون وقتیکه شب که از راه میرسه، قلب تنهام فریاد میزنه
اوه، با یه نفر که دوستم داشته باشه
تو نمیخوای با یه نفر برقصی؟
نمیخوای شور و هیجان رو با یه نفر احساس کنی؟
آره، من میخوام با یه نفر برقصم
با یه نفر که دوستم داشته باشه