يک روز سرد زمستونی بود
زیر باران نوامبر
همه چیز حس پوچی داشت
هرچه که آغاز کردیم
نشونه ها رو هرگز ندیدم چطور میتونستم اینقدر کور باشم
روزی که چشمانم رو بستم؟ چون قلب تو پر از دروغ بود
نوامبر یک کابوسه پس از همه ی کارهایی که کردی تعقیبم میکنه
متاسفم؛نوامبر فقط وقتی رفتی بیدارم کن
کسی هست که کمک کنه تقویمو تغییر بدم
نمیخواهم به خاطر بیارم ؛نوامبر
این من هستم خودم ؛اما تو نیستی دیگر
من متاسفم
من تو را بیشتر از زندگی ام میخواستم
همش دارم فکر میکنم
تو راه زندگی ام بودی
راهنمای شبهای تنهایی ام
گفتی که عاشقم شدی
اما گمان دارم برایت کافی نبودم
مرا در سایه رهاندی
اکنون نور من محو گشته
نوامبر یک کابوسه پس از همه ی کارهایی که کردی تعقیبم میکنه
متاسفم؛نوامبر فقط وقتی رفتی بیدارم کن
کسی هست که کمک کنه تقویمو تغییر بدم
نمیخواهم به خاطر بیارم ؛نوامبر این من هستم خودم ؛اما تو نیستی دیگر
چون این کوه خیلی بلنده شهامت بالارفتنشو ندارم
متاسفم نوامبر ببخشید
بدون اکسیژن قادر به تنفس نیستم
زیر پاهایم خالی شده
قلبم نمیتونه تحمل کنه نمیخواهم وانمود کنم
چون نمیتونم نگه دارم من متاسفم
من متاسفم
آیا کسی هست به من کمک کنه تقویمو تغییر بدم
ببخشید نوامبر ببخشید
چون نوامبر زندگی منو تغییر داد
میخواهد خداحافظی کنم
ببخشید ؛نوامبر؛ متاسفم
بگو به من آیا کسی هست که کمک کنه تقویمو تغییر بدم
نمیخواهم به خاطر بیاورم نوامبر را. تو دیگر نیستی
چون نوامبر تغییر داد زندگیم را میخواهم خداحافظی کنم
ببخشید نوامبر متاسفم