اوه من، من در آغوشت جان داده ام
این باید چیزی باشد که تو گفتی
من در آغوشت جان داده ام
من همچنان در جستجوی چیزی هستم که نمیتوانم بدست آورم
دلهای شکسته در اطرافم دراز کشیده اند
و من راه آسانی برای برون رفت از آن نمیبینم
دفترچه خاطراتش روی میز کناری است
پرده ها بسته است، گربه ها در گهواره
چه کسی میتوانست فکر کنه که پسری مثل من به اینجا برسه
اوه من، من در آغوشت جان داده ام
این باید چیزی باشد که تو گفتی
من در آغوشت جان داده ام
اوه من، من در آغوشت جان داده ام
این باید چیزی مثل یک بوسه باشد
من باید دور میشدم
من باید دور میشدم
آیا علت خاصی برای چنین احساسی وجود دارد؟
در ظاهر من اسمی هستم در یک لیست
من سعی میکنم محتاط باشم، ولی بعد دوباره ضربه وارد میشود
من گم شدم و پیدا شدم، این اشتباه آخرین منه
او با واسطه عشق میورزد، دست بده نداره و فقط دست بگیر داره
زیرا من به دفعات دچار هیجان توهمی شده ام
اوه من، من در آغوشت جان داده ام
این باید چیزی باشد که تو گفتی
من در آغوشت جان داده ام
اوه من، من در آغوشت جان داده ام
این باید چیزی مثل یک بوسه باشد
من باید دور میشدم
من باید دور میشدم
اون شبی طولانی و گرم بود
و او آنرا آسان ساخت، او باعث ایجاد احساسی درست شد
ولی اکنون همه چیز تمام شده، میدانم که اشتباه میکردم
اوه من، من در آغوشت جان داده ام
این باید چیزی باشد که تو گفتی
من در آغوشت جان داده ام
اوه من، من در آغوشت جان داده ام
این باید چیزی مثل یک بوسه باشد
من باید دور میشدم
من باید دور میشدم