من پسر خوبی بودم
آزارم به مورچه نمیرسید
پسر مؤدبی بودم
که سرش به روزنامهفروشی گرم بود
از من بگذر اگر باعث شدم
به شکلی درد بکشی
با کمک خدا میدونم
همیشه به تو نزدیک خواهم بود
ولی عیسی به من صدمه زد
وقتی من رو تنها گذاشت، امّا
من تو رو بخشیدم عیسی
برای تمام امیال و خواستههای درونی
که در من قرار دادی
وقتی نمیتونم کاری با این خواستهها انجام بدم
من پسر خوبی بودم
از میان تگرگ و برف
میرفتم و برای خنده باسنم رو به آدمها نشون میدادم
قلبم رو در دستانم گرفته بودم و به دیگران تعارف میکردم
میفهمی چی میگم؟
میفهمی چی میگم؟
ولی عیسی به من آسیب زد
وقتی من رو ترک کرد، امّا
من تو رو بخشیدم عیسی!
برای تمام عشق و محبتی
که در من قرار دادی
وقتی کسی نیست که بتونم با این همه عشق و محبت بهش رو کنم
شنبه، تحقیر
یکشنبه، خفقان
دوشنبه، مدارا
سهشنبه رقتانگیزه
تا چهارشنبه زندگی منو به کشتن داده
تا چهارشنبه زندگی منو به کشتن داده
ای زیباترین
ای زیباترین
برای چی این همه میل و خواستهٔ درونی به من دادی
وقتی هیچجایی برای رفتن و خالیکردن این خواستهها ندارم؟
و برای چی این همه عشق و محبت را درون من قرار دادی
در یک دنیای سنگدل
وقتی هیچکسی نیست که بهش رو کنم
تا تمام این عشق رو به پاش بریزم؟
و برای چی منو
درون این پوست و استخوان تحقیرکننده قرار دادی؟
عیسی! از من متنفری؟
و برای چی منو
درون این پوست و استخوان تحقیرکننده قرار دادی؟
از من متنفری؟