هر کجا که هستی، میدانی که سخت دوستت دارم
فاصلهاش مهم نیست، میتوانم پیش از تو آنجا باشم
اگر همواره نیازمند کسی هستی، به معنای آن نیست که نیاز به کمک داری
اما اگر همواره کسی را میخواهی، میدانی که من مشتاقم
نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تصمیمت را عوض کنم
من ناگهان در جایی فرشتهای را آشکار، میان خطر؛
در چشمهای آن غریبه یافتم
هر کجا که میروی، همیشه میتوانم پشت سرت بیایم
میتوانم این درد را به آرامی بپذیرم، اگر به یکباره پذیرفتنش ممکن نیست
اگر فقط میخواهی تنها باشی، میتوانم صبر کنم بی آنکه چشم به راه باشم
اگر از من میخواهی که این عشق را رها کنم، من بسیار مشتاق این رهاییام
زیرا نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تصمیمت را عوض کنم
من ناگهان در جایی فرشتگانی را آشکار، میان خطر؛
در چشمهای آن غریبه یافتم
نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تصمیمت را عوض کنم
من ناگهان در جایی فرشتگانی را آشکار، میان خطر؛
در چشمهای آن غریبه یافتم
من هرگز چنین که با تو بودهام، با کسی نبودهام
اما اگر عشق برای سرگرمی نباشد، پس محکوم به شکست است
زیرا که آبهای خروشان، آبهای خروشان، فرو میافتند
آبشارها
آبهای خروشان، آبهای خروشان، فرو میافتند
آبشارها
نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تغییرت دهم
نمیخواهم تصمیمت را عوض کنم
من ناگهان فرشتگانی را جایی یافتم که هیچ خطری وجود ندارد
جایی که عشق بینش دارد، و کورکورانه نیست