با شرابِ دزدی خریدمت
یه تکونِ سر اولین قدم بود
تو بهخوبی میدونستی
چهچیزی بعدش میاد
من واقعاً این همه راهو پیادهروی کردم
که اینو از زبونت بشنوم؟
«من نمیخوام امشب بیام بیرون»
آه، ولی تو میای
چون باید بیای
من چیزی به تو بدهکار نیستم
ولی تو یه چیزی به من بدهکاری
همین الآن طلبمو بده
تو نباید پیشِ اونا بری
بذار اونا سراغِ تو بیان
درست مثلِ من
خیلی آزادانه رویِ لبهات
کلماتِ نارس میشینن
ولی من میدونم چی امشب تو رو میخندونه
زندگی هیچوقت مهربون نیست
آه، ولی من میدونم چی امشب تو رو میخندونه