دیگر احساس تنهایی نمیکنم
و نمینوشم حتی برای یک شب
دیگر بیخوابی نمیکشم
و این ذهن مضطرب را (بیش از این) آزرده نمیکنم
من که موهایم را کوتاه میکردم
تا شاید تو بیشتر مرا بخواهی
منی که پیوسته مسیرم را (به خاطرت) تغییر میدادم
اما دریغ از یک توجه
دیگر بینیازم از عشق تو
هر چه بگویی، دیگر اهمیتی برایم ندارد
حالا احساس میکنم که دیگر کافی است
و دنیایم را تغییر میدهم (تغییر میدهم)
میتوانم حس کنم قلبم را که
حتی در غمگینترین لحظات هم میتپد
تصمیم گرفتهام که دیگر کافی است
و حالا دنیایم را تغییر میدهم (تغییر میدهم)
تو شانس دیگری نخواهی داشت
واژه به واژه حرف زدنت مثل چاقو میبرد
مرا در هم شکستی و رهایم کردی
هزاران بار
دیگر نمیخواهم شبی به خاطرت هدر شود
چون میدانم که اینگونه حالم بهتر خواهد شد
دیگر بینیازم از عشق تو
هر چه بگویی، دیگر اهمیتی برایم ندارد
حالا احساس میکنم که دیگر کافی است
و دنیایم را تغییر میدهم (تغییر میدهم)
میتوانم حس کنم قلبم را که
حتی در غمگینترین لحظات هم میتپد
تصمیم گرفتهام که دیگر کافی است
و حالا دنیایم را تغییر میدهم (تغییر میدهم)
هر چه میتوانستم کردم تا مرا بخواهی
هر چه میتوانستم کردم تا به من توجه کنی
چیزی نیست که به خاطرش صبر کنم
بیش از این نمیتوانم بی محابا زمانم را خرج کنم
دیگر بینیازم از عشق تو
هر چه بگویی، دیگر اهمیتی برایم ندارد
حالا احساس میکنم که دیگر کافی است
و دنیایم را تغییر میدهم (تغییر میدهم)
میتوانم حس کنم قلبم را که
حتی در غمگینترین لحظات هم میتپد
تصمیم گرفتهام که دیگر کافی است
و حالا دنیایم را تغییر میدهم (تغییر میدهم)
دیگر بینیازم از عشق تو
هر چه بگویی، دیگر اهمیتی برایم ندارد
(حالا احساس میکنم که دیگر کافی است)
دنیایم را تغییر میدهم
حالا دنیایم را تغییر میدهم
تغییر میدهم