باید یه احمق بوده باشم
که برای مدت خیلی طولانی به سختی عاشق تو بودم
خیلی محکم تر از قبل
ولی خیلی سخت تر برای پیش رفتن
و حالا سرمای تلخ زمستون
هنوز مثل طاعون درونم می وزه
فقط برای اینکه توی یه تخت خالی بیدار می شم
توی یه روز عالی تابستونی
دنیای من حس سرما داره
وتو خودت رو پیدا می کنی
به سمت پایین می ری
جهت اشتباه جاده
من نمی تونم به ذهنم دروغ بگم
داخل سرم گیر افتادم
می خوام ضربان قلبتو حس کنم
در عوض برای من
دارم درون خودم به سختی می میرم
حالا که تو اونجا نیستی
می خوام ضربان قلبتو حس کنم
مثل دیروز
هیچ وقت تمام تلاشمو نکردم که
توضیح بدم دقیقا چه حسی داشتم
و حالا می دونم دقیقا چی می خوام
تو شخص دیگه ای رو پیدا کرده بودی
دنیای من حس سرما داره
وتو خودت رو پیدا می کنی
به سمت پایین می ری
جهت اشتباه جاده
دنیای من حس سرما داره
و من خودم رو پیدا می کنم
در مورد همه چیز فکر می کنم
که می تونستم انجام بدم
و این روح منو گرم می کنه
وقتی تو می زاری من بدونم
که فقط من یه دونه نبودم