ایستاده بر لبه امواجم
ولی دیگه نمیدونم
کجا دارم میرم این بار
ای کاش میشدم بهترین آدم
ولی راهم رو گم کردم
مهم نیست تلاشم انگار
به هر سو میرم، پی هر ردی
آخرش اینجاست، گذر از سدی
که میدونم من نداره راهی
ولی نه این بار
نگاه کن به افق، به دریا، به هر موج
کی میدونه چه قدر دارم شوق؟
اگه عهد باد و بادمان بمونه پا برجا
یه روزی
دیگه نیست رویا قصه رسیدن به افق
ببین جایی که همه خوشحالن، اینو از ته دل میگن
یه جایی تو عمق وهم
ببین جایی که همه با هم رنگ خودشون رو دارن
پس اینجا من هم دارم سهم
چه پرافتخار، همراه و همیار
دیگه نیست دشوار، همرنگی انگار
ولی بازهم من نمیشم راضی
ای مرز پندار
نگاه کن به غروب به دریا به خاموشی
کی میدونه چرا دارم ذوق؟
چون انگار دلمو برده خورشید به اعماق
تا ببینم
از هر سد افق
میرسم به افق
نگاه کن به افق به دریا به هر موج
کی میدونه چه قدر دارم شوق؟
اگه عهد باد و بادمان بمونه پا برجا
دیگه نیست رویا رسیدن به افق