Hollow [Persian translation]

ازش چي باقي مونده؟

ما رو به ياد نمياره؟

منو باور نداره؟

ما مثل دو برادر بوديم

كه ماه پيش راجع به اين كه چيكاره خواهيم شد

ساعت ها صحبت كرديم

حالا من در حالي كه دستانش در دستانم است، نشسته ام

اما مي دونم كه اون نمي تونه حس كنه...

هيچ كس خبر نداره

اونچه كه بايد اتفاق بيافته، اتفاق ميافته

طوري كه انگار (از قبل) مرده بود

من با مادرش صميمي هستم

و او بي پايان گريه مي كنه

يا مسيح (ببين)كه چطور در كوچكترين چيزي كه

يادآوري ميشه، ما دلتنگشيم

داشتن بهترين دوستي هاي توي دنيا خيلي مهمه

اما خيلي سخته كه دوستم خالي از احساس (مرده) اينجا باشه

هيچ كس خبر نداره

اونچه كه بايد اتفاق بيافته، اتفاق ميافته

طوري كه انگار (از قبل) مرده بود

حالا او به اندازه ي تنهايي من تهي (از احساسه)

او به اندازه ي تنهايي من تهي (از احساسه)

كالبد دوست من

تنها گوشت و استخوان

روحي نيست

عشقي نمي بينه

من مشت هام رو به سوي آسمان هاي بالاي سرم تكان ميدم

از دست خدا عصباني ام...عصباني....

حالا او به اندازه ي گفتگوي من تهي (از احساسه)

آرزو ميكنم كه كاش از اين نفرين بيدار مي شد

قبل وقوع صداي منو مي شنيد

من مي خوام دنبال تو بيام

اي بهترين دوستم

برگرد!

او به اندازه ي تنهايي من تهي (از احساسه)...

حالا او به اندازه ي تنهايي من تهي (از احساسه)...