با این که میدونستم حق با تو نیست همه [حرفات] رو میشنفتم
دوباره یه دلیلی برای جدا شدن پیدا کردی
من رو هم خیلی وقته [از سرت] باز کردی روحت آزاده
پاک شده یک مهراز اشتیاقم [نسبت به عشق یک بی اعتمادی ایجاد شده]
از تو به من که هیچ خوشی نرسید
زخم قلبم آشکاره
بیش از حد باور کردم
دروغ به خودم رو
دوباره یک حکایت از سر گذشت[به پایانش رسید]
به درون چشمان خیره بود و میرفت
داغ شدم، ایستادم برای تقدیر [تقدبرمو تماشا کردم]
رحم کردن به من از تو ساخته ست
تقسیم میشه قلب به دو نصف
گذر زمان هم این زخم رو التیام نمی بخشه
در همه دنیاها جنگ باشه
تنها یک قدرت برای من کافیه
به جای بی رحمی به حالم عشق رو بیار دوباره دوباره