من قلبت رو نمیشناسم
و نمیدونم از کجا شروع کنم
ولی میتونم حس کنم که تو داری پاک میکنی
رودخانههایی رو که من در اونها کشیده میشدم (داری خاطرات من رو پاک میکنی)
هر چه بیشتر بیحرکت میموندم
تو سریعتر فرار میکردی
تو نمیدونی چه حسی داره
خزیدن به زیر پوست خودت
خیلی خیلی دور
نمیدونی که ما میتونستیم
بالا یا پایین باشیم، تو هرگز برای من پایین نیومدی (تواضع نکردی)
و من تو رو رها کردم، اما هرگز فراموشت نکردم
نمیتونم دوستت باشم
دستت رو نگه دارم در حالی که داری خون میدی
چیز دیگهای باقی نمونده که بهت بدم
چیز بیشتری که بهش نیاز داشته باشم
وقتشه که بزارم بخواب بره (از یاد بره)
اوه، آسیب، واقعی بود
ولی چیزی نمیتونه اونقدر من رو عمیق ببُره که نتونم درمانش کنم
نمیدونی که ما میتونستیم
بالا یا پایین باشیم، تو هرگز برای من پایین نیومدی (تواضع نکردی)
و من تو رو رها کردم، اما هرگز فراموشت نکردم
بالا یا پایین باشیم، تو هرگز برای من پایین نیومدی (تواضع نکردی)
و من تو رو رها کردم، اما هرگز فراموشت نکردم