هی استفان،میدونم که نگاه ها میتونن فریب دهنده باشن ولی میدونم که نوری درون تو دیدم
درحالی که راه میرفتیم ،حرف میزدیم و من نصف چیزهایی رو که میخواستم بگم رو نگفتم
از بین همه دخترهایی که به پنجره ات سنگ پرتاب میکنند،من کسی خواهم بود که اونجا می ایسته حتی وقتی که هوا سرده
هی استفان،پسر تو ممکنه باعث شی باور کنم که لازم نیست همیشه تنها باشم
چون نمیتونم جلوی خودمو بگیرم وقتی که شبیه یه فرشته می مونی
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم اگه میخوام زیر بارون ببوسمت
پس بیا این احساسی که از وقتی دیدمت دارم رو حس کن
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم اگه کس دیگه ای نیست
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
هی استفان،من مدتهاست که مانع این احساس شده ام پس چیزهایی دارم که بهت بگم
همه شو دیده ام بنابراین فکر کردم،ولی هیچوقت کسی رو ندیده ام که مثل تو بدرخشه
طوری که راه میری،طوری که حرف میزنی،طوری که اسممو صدا میزنی
زیباست،معرکه است،تو که هیچوقت عوض نمیشی؟
هی استفان،چرا مردم همیشه درحال ترک کردن اند؟فکر میکنم من و تو باید همینطوری بمونیم
دارن چراغهای خیابون رو کم نور میکنن،تو برای من فوق العاده ای
چرا امشب اینجا نیستی؟
من تنها به انتظارت نشسته ام،پس یالا بیا و منو به طرف خودت بکش
و بدرخش،بدرخش،بدرخش
هی استفان،من تونستم برات پنجاه تا دلیل بیارم که چرا من باید کسی باشم که انتخاب میکنی
اون دخترهای دیگه،خب زیبا هستن،ولی ممکنه برات آهنگ بنویسن؟
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم وقتی که شبیه یه فرشته می مون
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم اگه میخوام زیر بارون ببوسمت
پس بیا این احساسی که از وقتی دیدمت دارم رو حس کن
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم اگه کس دیگه ای نیست
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم