زنگ زمین بازی مدرسه میزنه....دوباره
ابرهای بارونی میان تا بازی کنن... دوباره
کسی بهت نگفته که دیگه اون دختر نفس نمیکشه؟؟؟
هی...
من ذهنتم که کسی رو بهت میدم که باهاش حرف بزنی.... هی
اگه میخندم و باور نمیکنم
میدونم که به زودی بیدار میشم... از این رویا
تلاش نکن که منو خوب کنی... من نشکسته ام...
هی
من یه دروغم که واسه تو زندگی میکنه که همیشه میتونی پشتش قایم شی... گریه نکن
ناگهان پی میبرم که خواب نیستم...
هی من هنوز اینجاام...
این همه چیزی که از دیروز مونده...