سعی میکنم پرواز کنم برم اما غیرممکنه
و هر نفسی که میکشم آههای عمیقتری رو بوجود میاره
و یهو ضعیف میشم
برای همین حرف زدن برام سخت میشه
با اینکه زیر یه آسمون آبی هستیم
اگر میتونستم تصویری از این آهنگ رو ترسیم کنم
یه ویالون بود، بدون سیمهاش
و بوم درون ذهنم
آهنگهایی که پشت سر گذاشتم رو میخونه
مثل گلهای زیبا و غروب خورشید
[گروه کر:]
روی دلم سنگینی میکنه
نمیتونم بهتنهایی تحملش کنم
سنگینی ِروی دلم
راهمو به خونه نمیتونم پیدا کنم
سنگینی ِروی دلم
پس بیا و آزادم کن
خیلی روی دلم سنگینی میکنه
من به اندازهی خودم لذت بردهام
و طعم درد رو هم چشیدهام
هیچوقت فکر نمیکردم بتونم بالهای یه فرشته رو لمس کنم
سَفَری در چشمانم هست
پنهان شدن برام سخت میشه
مثل اقیانوس در طلوع آفتاب
[گروه کر:]
روی دلم سنگینی میکنه
نمیتونم بهتنهایی تحملش کنم
سنگینی ِروی دلم
راهمو به خونه نمیتونم پیدا کنم
سنگینی ِروی دلم
پس بیا و آزادم کن
خیلی روی دلم سنگینی میکنه
عشق، میتونی منو تو تاریکی پیدا کنی؟ و عشق،
منو ناامید نکن
سَفَری در چشمانم هست
پنهان شدن برام سخت میشه
و هیچوقت فکر نمیکردم بتونم بالهای یه فرشته رو لمس کنم
وای ...
[تکرار کر تا پایان]