سال ها به سرعت و بی خبر گذشتن
و خاطرات انگار که دیروز اتفاق افتاده اند
صفحه های تقویم
مثل برگ های پاییزی می افنتد
فهمیدم که هنوز هم بعد از این همه سال دلتنگتم
اما هیچ کاری هم نمیتونم بکنم
تو پناهگاه امن بودی
عطر نفس هات
که قلبمو عمیقا لمس می کرد
چطور می تونم نبودنت رو فراموش کنم
دارم میگردم بلکه راهی رو پیدا کنم همینطور که زندگی جریان داره
هر خبری از تو قلبمو راضی میکنه
تو منو با این حالم تنها گذاشتی
و همه برام ناراحت هستن
شب ها بدترین ساعت هایی هستن
که خاطرات کهنه قدیمی به سرم میباره
بوسه زندگی من روی لبای توئه
حتی مردن برای این هم ارزشش رو داره