current location : Lyricf.com
/
Songs
/
Hayat bana yalan söyledi [Persian translation]
Hayat bana yalan söyledi [Persian translation]
turnover time:2024-11-25 18:13:33
Hayat bana yalan söyledi [Persian translation]

اولین بار است که با خودم به حساب و کتاب نشسته ام

عجیب است ، با اینکه قلم ، کاغذ و تو را بی اندازه دوست دارم  

این اولین بار است که برای تو مینویسم

حالا تو نیستی ، رویای تو هست

بچه هم که بودم هرشب به تو فکر میکردم

رادیو گوش میدادم و شعر مینوشتم

هر چهارشنبه با مادرم به بازار میرفتیم

وقتی پدرم حقوق میگرفت باقلوا میخوردیم

بستنی را هم خیلی دوست داشتیم

خواهرم سه توپ میخورد ، من دو توپ

فقط سر همین یک موضوع با هم بحث میکردیم

با این حال ، خواهرم بخش لاینفک زندگی ام بود

صورت او هم خنده به خود ندید

به خاطر یک آدمِ بی خیر فرار کرد و زندگی اش را نابود کرد

تیرگیِ روزی که رفت هرگز از ذهنم خارج نمیشود

از آن روز به بعد اندوه من رشد کرد و نه من!

در چشمهایم هنوز کودکی میگرید

ابرِ رویاهای من شبیه آرزوی یک دانه برای گل شدن بود

و هنوز صدای مادرم در گوشم است

اگر فارق التحصيل شوی و یک شغل بدست بیاوری . . .

"سیر نشدنِ شکم با شعر" حقیقت داشت

ببین ، جمیل خواند و مهندس شد  

با زیباترین دختر اُسکودار ازدواج کرد 

خانه و ماشین هم خرید

من در حال و هوای خودم "باقلاما مینواختم 

صدایم خوب بوده ، اینطور میگفتند

از کجا میدانستم که سراینده غمگینترین ترانه ها خواهم بود  

زندگی به من دروغ گفت

زندگی باز مرا فریب داد

زندگی باز مرا فریب داد

زیباترین سالهای زندگی ام تسلیم دردها شدند

برای برادرم که در آلمان بود نامه ها مینوشتم

قول فارق التحصيل شدن از مدرسه را میدادم

در جزیرهء تبعیدِ رویاهایِ معصومِ من

ترانه هایی که نگاهشان خیره به خالی بیکران مانده بود 

و همچون گلی که بیهنگام پژمرده باشد  

همچون له شدن امید در زیر پاها

خورشید مرا اینگونه دزدیدند

عاشقانه هایم را اینگونه به اسارت بردند 

روزهای بی توئی را به حساب عمرم نوشتند

حالا روزهای چای نوشیدن و نان کنجدی خوردن در گذشته های دور مانده اند

از روزهایی که برای برادرت هدیهء کودکانه ميفرستادم بسیار دور شده ایم

درحالیکه به اندازه گنجشکی که بر لب دیوار و در شوق یک تکه نان بالْ بال میزند

و به اندازه دعای یک مادر از صمیم قلب عاشقت بودم

برگزاری مسابقه تیم "بِشیکتاش" در استادیوم فنرباغچه و در تداوم بی پولیِ ما

تمام امیدم تو بودی 

گوئی از دست دادن ، پیشانیٰ نوشتِ من است

نشد ، بی همتای من

زندگی به من دروغ گفت

زندگی باز مرا فریب داد

زندگی باز مرا فریب داد

زیباترین سالهای زندگی ام تسلیم رنجها شدند

زمستانی که محل کار پدرت تعیین شد و رفتید

باز کفشهایمان را پینه دوخته بودیم

نتوانستم به تو بگویم ، اما، پدرم بیکار شده بود

رستورانی که در آن کار میکرد بسته شده بود

زمان بازپرداخت بدهی ها که میرسید ، شانه هایش بیشتر فرو میشکست

و ریلِ قطارِ غروب با خستگی کارگرْ ، کِش می آمد

زندگی با سرزنش ها و گلایه های من ، سرخوشتر میشد

آتشفشانی خشمگین به سرکشی برخاسته بود

بدتر از همه اینکه دیگر تو هم نبودی

درحالیکه تنها تو بودی که چشمهایم را بوسیده بودی 

وجهی از کودکی ام کاملا ناقص مانده است

در واقع همه انسانها تا حدّی مغلوب زندگی هستند

و تا اندازه ای رنجیده خاطر

وقتی آخرین تِرَن را درآخرین ایستگاه از دست میدادیم و حرکت میکرد و میرفت

در نهایتِ خستگی و اندوه برجای خود میماندیم

این دلیل خودستیزی من است

تمام دلیل حسرت و ندامت منْ ، خودم هستم

حالا همه چیزم نیمه کاره است

مدتهاست فراموش کرده ام پشت عکست چه نوشته بودم

اگر یک سلاح داشتم ، یک سلاح

بر شقیقه فقر ، بر قلبِ از دست دادن ، و درست

وسط پیشانی بی تو بودن شلیک میکردم

احساسات غیر واقعی به خرجم نمیرفت

طوفان دریاهای دوردست بودم

کبک کوهستان پر برف

فقیر بودم در اوج فقر اما باشرف بودم

حالا نه تو هستی و نه عشقهای گذشته

خیالی نیست

حتی اگر این تاریکی بر سرم آوار شود

غروب میرسد و آفتاب شاعران طلوع میکند

یک بار گفته بودی بگو

نتوانسته بودم حالم را بگویم

حالا میگویم

تو را دوست دارم

Comments
Welcome to Lyricf comments! Please keep conversations courteous and on-topic. To fosterproductive and respectful conversations, you may see comments from our Community Managers.
Sign up to post
Sort by
Show More Comments
Fatih Kısaparmak
  • country:Turkey
  • Languages:Turkish
  • Genre:Folk, Singer-songwriter
  • Official site:https://tr-tr.facebook.com/pages/Fatih-K%C4%B1saparmak/138453722394
  • Wiki:http://en.wikipedia.org/wiki/Fatih_Kisaparmak
Fatih Kısaparmak
Latest update
Copyright 2023-2024 - www.lyricf.com All Rights Reserved