آیا هرگز عاشق شدی؟
که بتونی مهتاب رو لمس کنی؟
و قلبت ستارهها نشانه بره؟
و بهشت رو در آغوش میکشی
آیا هرگز این اندازه عاشق شدی؟
آیا هرگز در آسمانها [رویا] راه رفتی؟
آیا هرگز عاشق شدی انگار که خواب میبینی [باور نکردنی]؟
آیا هرگز فکر کردی که این اتفاق میتونه بیفته؟
اما میتونه این اتفاق بیفته، احساس شیرینیه
آیا هرگز این اندازه عاشق شدی؟
آیا هرگز عاشق شدی؟
که بتونی مهتاب رو لمس کنی؟
و قلبت ستارهها نشانه بره؟
و بهشت رو در آغوش بکشی؟
آیا هرگز این اندازه عاشق شدی؟
زمان که من صرف کردم در انتظار
چیزی که آسمانی و مقدّسه
اگر روزی به دستش آوردی نذار به راحتی از دستت بره [از من بشنو]
میدونم که دارم بهت میگم [باور کن]
آیا هرگز دعا کردی؟
که مستجاب شده؟
همه آرزوهات بر آورده بشن؟
و دیگه آرزویی نمونه؟
آیا هرگز این اندازه عاشق شدی؟ آیا ...؟
بروی جایی که قبلان نبودی؟
و آنجا بمونی؟
وقتی که به اون درجه برسی؟
آیا هرگز اینطوری عاشق شدی؟
وقتی که من صرف کردم منتظر باشم
برای چیزی که آسمانی و مقدّسه
اگر روزی به دستش آوردی نذار به راحتی از دستت بره [از من بشنو]
میدونم که دارم بهت میگم [باور کن]
زیرا که وقتی که عاشق بشی، وقتی تا این اندازه عاشق باشی
میتونی نور مهتاب رو لمس کنی
میتونی دستتو دراز کنی و ستارهها رو بگیری
دیگه فاصلهای بین تو و ستارهها نخواهد بود
آیا هرگز انقدر عاشق وقتی؟
زیرا که وقتی که عاشق بشی
عاشق بشی
خیلی عاشق