مثل خاطرات بدکردار
تو سرم مثل بوق ممتد شد
با خودت جور تازهای تا کن
با بدی جور تازهای بد شو
مثل حرفهای بیمخاطب باش
تو سرم مثل پنکه میچرخی
دم بکش رو اجاق چشم من
آب خوش تو گلوی من جا خورد
وقتی چشمای من تو رو دیدن
مثل فیلمهای بیسرانجامی
طی کنم بیخیالیِ چیرو؟
توی این شبای بیخوابی
بعد از این زپامهای دروغ
قرصهای تشدید بیتابی
نگران نباش، حل میشه
واسه من مثل آب رو آتیش
مثل تب کردن گل یخ باش
جستوجو کن اتفاق منو
توی این جهان بیکنکاش
مثل سایه با منی همهجا
چی میدونی از گذشتهی من؟
توی دنیا لهولورده شدم
اگه اربابهایی هم بودن
من برای خودم یه برده شدم
لای تقویم حسمو وا کن
مثل اعتراضْ نطفه ببند
روی نتهای کوک بیاعصاب
دنیا رو آب میبره امروز
پاشو پاشو پاشو از خواب
مثل حرفهای بیمخاطب باش
نگران باش، حل نمیشه!