عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشههاست
لحظهی شبنم و برگ گل یاس
لحظهی رهایی پرندههاست
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
تو خود عشقی که شوق موندنی
غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بیحرفی داره
تویی که فریاد دردای منی
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
دستای تو خورشید و نشون میدن
چشمای بستهمو بیدار میکنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو گوشام دوباره تکرار میکنن
زندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شبهاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا
لحظهی بزرگ بیداری باشه
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشههاست
لحظهی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی