زمین مقدس
بیا و مرا به زیر تاریکیی ببر که فرای اینجاست
و مرا به همان جایی ببر که از آن آمده ام
مرا ببر به جایی که در آن زانو بزنم
و به من اجازه بده سایه ام را تسلیم کنم
در میان چشمانِ "منِ" درونیِ یک کودک
شفا دادن جبین خون آلود من دردی ندارد
بارانی وجود ندارد تا این شهر مسکوت را نجات دهد
هیچ بارانی نیست که جمع آوری شود
مکانی برای نجات این شهر وجود ندارد
هیچ جایگاهی برای نگاه داشتن نیست
آه پدر! مرا به جایی ببر که خود را تسلیم کنم
زمین مقدس
آسمان در حال از هم پاشیدن است و من نمیدانم خانه ام
.کجاست
زمین مقدس من
میتوانی مرا (در آغوش) بگیری؟ چون من (طعم) زمین مقدس را چشیده ام
سرتاسر
پدر، صدای مرا میشنوی؟
از برای این درد بلند نخواهم گریست
آه پدر! میدانم که صدایم را میشنوی
سرم به سنگ خورده اما سر خم نکرده ام
آه پدر! مرا به جایی ببر تا خود را تسلیم کنم
!زمین مقدس
آسمان در حال از هم پاشیدن است و من نمیدانم خانه ام
.کجاست
زمین مقدس من
آه میتوانی مرا (در آغوش) بگیری؟ چون من (طعم) زمین مقدس را چشیده ام
سرتاسر