در درونم یک پریشونی(مشکل) هست
یک ترس با دلیل و بی دلیل هست
اگر بدونم با من میشی
اون ابرها پراکنده خواهد شد
ما یک عالمه خاطره ی خوب داریم
اونهارو هم برداریم و بریم؟
اما این سوختن و خاموش شدن و مردن و تموم شدن هم داره
بعدش هم گریه و داغون شدن و جمع و جور شدن هم داره
پا شو پس برای چی وایستادیم
راه بیوفت پس منتظر چی هستیم
پس هر کار میکنی بکن منو بگیر(اونوقت)
گناهش گردن من نیست
پس بسوز
پاشو پس برای چی وایستادیم
راه بیوفت پس منتظر چی هستیم
انسان با اشتباهاتش درسته
مگه ما هم خطا (اشتباه) نکردیم؟
اگر بدونم که با من میای
نه اشتباه می مونه
و نه درست (راست)
ما یک عالمه خاطره ی خوب داریم
اونهارو هم برداریم و بریم؟
من را در آغوشت محکم بگیر و بریم
مثل دیوونه ها عشق بازی کنیم و بمیریم و تموم بشیم